سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۹
تا حالا این قدر به ضرب المثل «آب را در هاون کوبیدن» دقت نکرده بودم. سوالی که این روزها همیشه از خودم می پرسم این است که اولین بار چه کسی این آب و هاون را به من داد که هر چه تلاش می کنم از آن ها خلاص شوم نمی توانم. بحث سر این نیست که چقدر تلاش کنم تا زندگیم بهتر شود. موضوع اینجاست که تمام سعی و تلاشم بی فایده است. احساس می کنم زندگی من مانند همین آب در هاون است. مهم نیست چقدر برای تغییرش سعی کنم. همینی که هستم باقی می مانم. درس بخوانم یا نخوانم، به بقیه کمک کنم یا نکنم، فیلم ببینم یا نبینم؛ انگار سوار هواپیمایی هستم که فرمانش دست من است ولی برنامه ریزی شده تا سقوط کند و من هم هرچقدر تلاش کنم و با فرمان ور بروم و دکمه ها را یکی یکی فشار دهم، تغییری در آن ایجاد نمی کنم. نه خودم می توانم جلوی سقوط را بگیرم و نه کسی را دارم که به من کمک کند. دوست داشتم بگویم حداقل حق انتخاب این که کجا سقوط کنم را دارم اما آن هم برایم از پیش تعیین شده و تنها وظیفه ی من در زندگی این است که پشت آن فرمان بنشینم و از دست دادن کل زندگی و چیزهایی را که دوست دارم نظاره گر باشم. تنها چیزی که می توانم انتخاب کنم این است که آیا تنها این سقوط را انجام دهم یا افرادی را هم با خود هم سفر کنم. این که آیا فقط خودم در این منجلاب فساد و تباهی غرق شوم یا دیگران را هم با خود به پایین بکشم. در همه ی پست هایی که می نویسم تلاش می کنم پایان داستان با خوبی و خوشی تمام شود ولی در این سقوط آزاد هیچ خوشی و نکته ی مثبتی نمی بینم. شاید کمی قهوه بخورم، اندکی غذای هواپیما را مزه کنم، چشمانم را ببندم و خود را برای تماشای سقوطی هیجان انگیز آماده کنم...
و اما گرچه اکثرا بخش اول و دوم متن به هم مرتبط نیستند ولی این بار بخش اول کاملا وضعیت امروز من را بیان می کند. از این وضع زندگی بیهوده و بی نتیجه خسته شده ام و هرچقدر هم می خواهم تلاش کنم و تغییرش دهم نمی توانم. اگر قبلا درس نمی خواندم، فیلم می دیدم و اگر فیلم نمی دیدم، کتاب می خواندم ولی امروز را به طور کامل در خواب گذراندم. به عنوان یکی از آرایه های ادبی باید ذکر کنم خواب هم به معنای حقیقی خود آمده و هم به معنای غفلت زدگی و ایهام دارد. به طور کلی ناامید شدم از این که بتوانم کار مفیدی در زندگی انجام دهم. شاید لازم است همینطور آن را رها کنم و ببینم چه می شود. شاید بالاخره یک فردی پیدا شد و برنامه ی هواپیمای من را تغییر داد. شاید از این سقوط حتمی نجات پیدا کردم...